پارسه

ساخت وبلاگ
دیروز صبح زود رفتم سراغ مامان که برادرزاده م رو ببریم بیمارستان، توی مسیر کوتاه تا رسیدن مون، چندین بار به شکل های مختلف گلایه کرد و از بیماری خواهرم غمگین بود و من مجبور بودم چندین بار به شکل های مختلف بگم که این یک روند طبیعی و بزودی خواهرم خوب می شه. آخر سر هم بهش گفتم مامان تو رو خدا دست بردار، تو همیشه عادت داری نگران باشی. اصلا می خوای این سری بدم آزمایش ها رو خودت ببری پیش دکتر؟ بهت گفتم من با دکترش حرف زدم اینا هم همش روال طبیعی بیماری. فقط باید تغذیه اش خوب بشه...وقتی داشتیم از پله ها می رفتیم بالا یهو پاش گیر کرد و خورد زمین. این بدترین بخش دیروز بود. سریع دستش رو گرفتم و بلندش کردم. دلم می خواست گریه کنم. می تونستم اونچه رو که قرار بود اتفاق بیفته تجسم کنم. گفت پام گیر کرد... بهش گفتم مامان تو اوضاع زانوهات خیلی خرابه. هر چقدر هم ازت خواهش می کنم نیا همراه ما قبول نمی کنی... کمی سر به سرش گذاشتم. کمی نصیحتش کردم. عمل سر پایی برادرزاده م تموم شد و من با خواهر وسطی رفتیم به خواهرم سر بزنیم. تصویر غم انگیزی که باهاش رو به رو شدم منو یاد خاله انداخت. افتاده بود روی تخت. کمی بعد از اومدن ما احوالش کمی بهتر شد. راضی اش کردیم همراه ما بیاد خونه مامان. منم برگشتم خونه که بچه هامو ببرم. بساط کیک رو هم بردم تا دور هم براشون یک کیک بپزم. برام مهم بود از تک تک این لحظات استفاده کنم. خاطرات سه تا خواهری مون رو تو ماشین مرور می کردم. شوخی ها و خنده هامون. البته که داشت درد می کشید و تکلم عادی هم براش سخت شده بود. از استقامتش خوشم می اومد. گزنده ترین حرف هاش مال وقتی بود که از برنامه هاش بعد بهبودی می گفت. تا شب خونه ی مامان بودم. بعد آماده شدن کیک به شوخی می گه می دونی مامان ا پارسه...
ما را در سایت پارسه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1402 ساعت: 13:13

تا یه سن و سالی فکر می کردم همه آدم ها جاودانه ن، همیشه هستن. این یقین در مورد افراد خانواده م بی چون و چرا بود.

حالا احتمالا خواهرم سومی باشه، حتی می ترسم خودم یا دیگری مون خیلی زودتر بره...

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 9:36 توسط یه آدم خییییلی موفق پارسه...
ما را در سایت پارسه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1402 ساعت: 13:13

نیاز به خاموش شدن دارم. تا اول مهر نیستم. خبر خاصی نیست. اگر زنده بودم میام و می نویسم. الان واقعا ذهنم خسته است. انگار هر روز سه وعده یه آماتور رو می فرستی تو رینگ بوکس. سلامت باشید سلامت بمونید با کلی دلخوشی پارسه...
ما را در سایت پارسه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1402 ساعت: 13:13

چند روز پیش داشتم یه سخنرانی کوتاه از استیو جابز رو که در دانشگاه استنفورد انجام داده بود رو گوش می کردم، همه حرف هاش قشنگ بود و از همه بهتر این عبارت پایانی بود که به حاضرین می گفت. تقریبا به این مفهوم که تو هر مرحله و به دنبال هر هدفی که هستید یادتون باشه «ادامه بدید، مشتاق بمونید»پی نوشت: ادامه می دم، مشتاق می مونم پارسه...
ما را در سایت پارسه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 47 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 23:58

می دونم که حتما ریشه ای در واقعیت داره و متاسفانه خیلی از مادرها برای جبران کمبود غذایی فرزندانشان، از شیر خشک استفاده می کنند.

خدایا، می تونیم شکایت مون رو پیش تو بیاریم؟

...

+ نوشته شده در جمعه بیستم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 9:18 توسط یه آدم خییییلی موفق پارسه...
ما را در سایت پارسه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 41 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 23:58